نیچه از نخستین فیلسوفانی بود که به اگزیستانسیالیسم باور داشت. او معتقد بود قانون و ارزش یکسانی برای همه‌ی انسان‌ ها وجود ندارد.
نیچه می‌گفت انسان نمی‌تواند با مقیاس‌ های مشترک سنجیده شود و هر فرد باید ارزش‌های خاص خود را بیافریند.
 جمله‌ی معروف او: [ خدا مرده است و ما او را کشته‌ایم ]، اشاره‌ای نمادین به پایان اتکای انسان به ارزش‌های بیرونی دارد. از نگاه نیچه، ما باید چنان زندگی کنیم که هیچ‌چیزی مهم‌تر از خودِ زندگی نباشد. پس از «مرگ خدا»، وظیفه‌ی انسان این است که با رشد و دگرگونی درونی، خود را به مرتبه‌ای فراتر برساند و سرنوشتش را بسازد؛ یعنی «ابر انسان» شود.
از دیدگاه نیچه، اَبَرانسان از نظر توانایی‌ های فیزیکی و ذهنی لزوماً متفاوت از دیگران نیست؛ بلکه تفاوت اصلی او، یک مسئله‌ی روان‌شناختی‌ست. ابرانسان کسی‌ست که آزاد است، احساساتش را کنترل می‌کند، از زنده بودن لذت می‌برد و به‌جای تقلید، خالق ارزش های تازه است. او با «اژدها» می‌جنگد؛ اژدهایی که نماد ارزش‌های قالبی جامعه، خانواده و سنت‌هاست. روح آزاد یا ابرانسان فردی‌ست که می‌تواند در برابر این اژدها بایستد، از خود مراقبت کند، ارزش‌های شخصی‌اش را بیافریند و تفکر گله‌ای جامعه را از میان ببرد.
نیچه در کتاب مشهورش "چنین گفت زرتشت" ، سه مرحلهٔ مهم تحول انسان را معرفی می‌کند؛ مراحلی که انسان باید طی کند تا به ابرانسان بدل شود:

۱) شتر
۲) شیر
۳) نوزاد
در ادامه درباره‌ی این مراحل صحبت می‌کنیم؛ تا ببینیم از نظر نیچه چگونه می‌توان به ابرانسان تبدیل شد.

مرحله‌ی اول: شتر
_جانِ بردبار می پرسد: گران کدام‌ است؟و این گونه شتر زانو میزند و می‌خواهد که خوب بار_اَش کنند.
جانِ بردبار می‌پرسد: گران‌ترین چیز کدام است، ای پهلوانان، تا که بر پشت گیرم‌اش و از نیرویِ خویش شادمان شوم؟


شتر نماد روحیه‌ی قوی، صبوری و توانِ تحمل سختی‌ست. شتر بارهای سنگین را در مسیرهای طولانی بر دوش می‌کشد و از مسئولیت فرار نمی‌کند. بسیاری از انسان‌ها چنین نیستند؛ آن‌ها ترجیح می‌دهند بی‌زحمت و با تنبلی زندگی کنند و از انجام کارهای سخت گریز می‌کنند. حتی از اجرای قوانین ساده‌ی جامعه هم ناتوان‌اند، چه برسد به داشتن قوانین شخصی!

اما «شخصیتِ شتر» این‌گونه نیست. شتر مسئولیت‌هایش را جدی می‌گیرد و تلاش می‌کند انسانی ارزشمند، شریف و قابل‌اعتماد باشد. نیچه در کتابش ارزش‌های جامعه را «اژدهای طلایی» می‌نامد؛ اژدهایی که از ارزش‌های انسانی، مذهبی، اخلاقی یا ایدئولوژیک ساخته شده است: (ارزش‌هایی مانند برابری انسان‌ها، مهربانی، حقوق بشر، بد بودن خشونت، مذمت پول‌دوستی، ضرورت تحصیلات آکادمیک، داشتن شغل ثابت، تشکیل خانواده و..)

در نتیجه، شتر همان «شهروند نمونه» است؛ انسانی شریف، مطیع و قانون‌مند که ارزش‌های جمعی را بسیار جدی می‌گیرد و در عمل نیز به آن‌ها پایبند است. برای آنکه شتر خوبی باشی، باید «اژدهای خودت» را بشناسی، چون اژدها نماد چیزهایی‌ست که برایشان ارزش قائلی؛ ارزش‌هایی که از خانواده و جامعه به تو منتقل شده است. وقتی از اژدها پیروی کنی، احساس غرور می‌کنی و دچار شرم یا گناه نمی‌شوی. با این حال بسیاری از مردم حتی به مرحله‌ی شتر هم نمی‌رسند؛ آن‌ها الگو و ارزش‌های عمیق ندارند و صرفاً دنباله‌رو مدها و زندگی راحت، اما بی‌معنا هستند. اگر نمی‌خواهی مانند «گوسفندی که دنبال هر چوپانی می‌رود» باشی، باید ارزش‌های واقعی خودت را بسازی. باید اژدهای خودت را پیدا کنی!

برای شناخت اژدهایت، دو فهرست تهیه کن:
۱) فهرستی از چیزهایی که فکر می‌کنی خوب یا بد هستند؛ بر اساس آنچه خانواده و جامعه به تو آموخته‌اند.
۲) فهرستی از افرادی که تحسین‌شان می‌کنی؛ مثل ورزشکاران، هنرمندان، رهبران، بازیگران یا دانشمندان.

سپس موارد مشترک میان این دو لیست را پیدا کن.
مثلاً اگر "نلسون ماندلا" را تحسین می‌کنی و ارزش‌هایی مثل رهبری و حقوق بشر برایت مهم‌اند، تبدیل‌شدن به شترِ خودت یعنی مطالعه‌ی عمیق درباره‌ی رهبری، یادگیری مهارت‌های سخنوری و گسترش آگاهی‌ات درباره‌ی حقوق انسان.

هر کسی اژدهای خودش را دارد؛ در نتیجه، شترِ هر فرد متفاوت است. اما مرحله‌ی شتر محدودیت‌هایی هم دارد. با اینکه شتر سخت‌کوش، شریف و ارزش‌محور است، اما ارزش‌ها را زیر سؤال نمی‌برد. او «نظر شخصی» ندارد و قدرتش در اطاعت کردن است. شتر کارمند خوب ماتریکس است؛ چون قوانین را دقیق اجرا می‌کند. او در ماتریکس «موفق» می‌شود؛ اما هرگز نمی‌تواند از آن خارج شود.
اگر شتر پیرو ارزش‌هاست، «شیر» مرحله‌ی بعدی است؛ مرحله‌ای که ارزش‌ها را زیر و رو می‌کند.

مرحله‌ی دوم: شیر
_چی‌ست آن اژدهای بزرگ که جان نخواهد او را سرور و خدایِ‌خویش خوانَد؟
اژدهای بزرگ را ((تو_باید)) نام است. اما جانِ شیر گوید:(( من‌ می‌خواهم!))


شیر با اژدها می‌جنگد و در برابر هر فرمانی که اژدها صادر می‌کند، می‌گوید «نه!». شیر در مقابل تمام رسوم، قوانین و ارزش‌هایی می‌ایستد که اژدها نماینده‌ی آن‌هاست و آنچه را که شتر عاشقانه از آن‌ها پیروی می‌کند، از میان برمی‌دارد. اما با نابودی اژدها، شیر بخشی از خود را نیز از درون ویران می‌کند!
شتر و شیر درواقع دو نوع واکنش ما به ارزش‌ها و ایده‌آل‌های محیطی‌اند؛ یکی پذیرش مطلق، دیگری نفی ریشه‌ای. تبدیل‌شدن از شتر به شیر ضروری است؛ زیرا اگر همیشه «بله‌گو» باقی بمانیم، در نهایت نابود خواهیم شد. اگر در زندگی فقط برای دیگران کار کنیم و تنها تلاش‌مان این باشد که خوب به نظر برسیم، بدون آنکه کاری برای خودمان انجام دهیم، خُرد می‌شویم. هر یک از ما منحصر‌به‌فردیم؛ اگر پیرو حرف دیگران باشیم، هرگز نمی‌توانیم به خودِ واقعیمان تبدیل شویم.
برای آزاد شدن و یافتن معنای زندگی، باید از مرحله‌ی شتر عبور کرده و وارد مرحله‌ی شیر شویم. شیر برای آزادی خود در برابر اژدها می‌ایستد؛ اژدهایی که دشمن خاص‌بودن ماست. وظیفه‌ی شیر این است که در برابر هر فرمان اژدها مقاومت کند و بگوید: «من می‌توانم!»

برای تبدیل شتر به شیر، باید زنجیر سنت‌های قدیمی، محدودیت‌های اجتماعی و قضاوت‌های اطرافیان را پاره کنی. گاهی این کار حتی به معنای قطع رابطه با برخی افراد است.
به‌عنوان تمرین، فهرستی از تمام کسانی تهیه کن که احساس می‌کنی آزادی‌ات را محدود می‌کنند. شاید یک قانون ناعادلانه در محیط کارت باشد، غر زدن‌های مداوم شریک زندگیت و شاید دوست صمیمی‌ای که همیشه رفتارهایت را نقد می‌کند. پس از تهیه‌ی فهرست، برای هر مورد راه‌حل‌هایی عملی بنویس. ممکن است لازم باشد درباره‌ی قانون محیط کارت جلسه‌ای بگذاری، یا با پارتنرت گفت‌وگویی جدی داشته باشی و حتی دوستی را کنار بگذاری و فردی مثبت‌تر را وارد زندگی‌ات کنی.
برای شیر بودن لازم نیست رفتار خشن داشته باشی؛ می‌توانی هوشمندانه و متین عمل کنی.
نیچه معتقد بود ابرانسان کسی‌ست که بتواند بر اساس ارزش‌های شخصی خودش زندگی کند. مرحله‌ی شیر می‌تواند ارزش‌های قدیمی را نابود کند، اما نمی‌تواند ارزش تازه‌ای بیافریند. از همین رو باید وارد مرحله‌‌ای دیگر شد.


 مرحله‌ی سوم: بچه
_آری، برادران، برای بازیِ آفریدن به آری گفتنِ مقدس نیاز هست: جان اکنون در پی خواست خویش است. آن جهان_گم_کرده، جهانِ خویش را فراچنگ می‌آورد

در آخرین مرحله، روح ما به «بچه» تبدیل می‌شود؛ یعنی به یک خالق!
 وقتی در دو مرحله‌ی قبلی همه‌ی ارزش‌های کهنه از بین رفت، حالا وقت تولد ارزش‌های تازه است؛ زمان آغازهای جدید.
بچه نه از گذشته نفرت دارد و نه در بند خاطرات تلخ‌ است؛ چون نگاهش به آینده و امکان‌های تازه‌ست. او مدام در حال ساختن ارزش‌های جدید بر اساس نیازها و زندگی واقعی خودش است و نمی‌خواهد ارزش‌هایش را به دیگران تحمیل کند. برای تبدیل‌ شدن به ابرانسان، باید دوباره همان کودک خلاق و بازیگوش درونت شوی؛ کودکی که عاشق زندگی‌ست، کاری به «خوب» و «بد» ندارد، مدام در حال آفرینش است و ذهنش در حالت آرامش و جریان (Flow) قرار دارد. برای کودک، همه‌چیز ممکن است. کودک به زندگی «بله» می‌گوید و قوانین خودش را می‌سازد.
برای رسیدن به مرحله‌ی بچه، نباید دنبال پاسخ‌های بیرونی باشی؛ پاسخ‌ها در درون تو هستند! نگران سنت‌ها، حرف مردم یا ارزش‌های قالبی نباش. فقط با اعتمادبه‌نفس، مشغول آفرینش معنای زندگی خودت باش. لازم نیست مثل دیگران رفتار کنی، لباس بپوشی یا فکر کنی. تو باید انتخاب کنی چگونه زندگی کنی، و تصمیم‌هایت باید از خواست و سلیقه‌ی خودت سرچشمه بگیرد، نه از فشار دیگران.

اگر بتوانی هر سه مرحله را درست طی کنی:
۱) شتر: پذیرفتن و فهم ارزش‌های گذشته،
۲) شیر: به‌دست‌آوردن آزادی از آن ارزش‌ها،
۳) بچه: خلق ارزش‌های کاملاً شخصی،
آنگاه از نگاه نیچه به «ابرانسان» تبدیل شده‌ای.

📚 قدم بعدی برای تبدیل شدن به «ابرانسان»:

اگر این مسیر سه‌ مرحله‌ای برات الهام‌ بخش بود، وقتشه که منبع اصلی رو بخونی.  
کتاب «چنین گفت زرتشت» اثر نیچه همون جاییه که این مفاهیم عمیق و تحول‌ساز ریشه دارن.

👉 همین حالا نسخه‌ی چاپی کتاب رو تهیه کن و سفر فلسفی‌ات رو آغاز کن:  
- با مطالعه‌ی مستقیم، درک عمیق‌تری از مراحل شتر، شیر و کودک پیدا می‌کنی.  
- ارزش‌های شخصی‌ات را با الهام از نیچه بازآفرینی خواهی کرد.  
- و مهم‌تر از همه، مسیر «ابرانسان شدن» را با آگاهی و قدرت بیشتری ادامه می‌دهی.  

🔗 خرید کتاب «چنین گفت زرتشت»